جدول جو
جدول جو

معنی دور رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

دور رفتن
(تَ بَرْ را جُ تَ)
رفتن به فاصله بعید. به مسافت دور رفتن. مسافت بعید را طی کردن. (از یادداشت مؤلف) : اشطاط. اشتطاط. غروب. متؤ. اشقاح. طمح. طوء. سخ. کتوع. سبح. ارعاث، دور رفتن درسیر. معن، دوررفتن اسب. اشتغار، دور رفتن در بیابان. شط، دور رفتن ستور در چرا. شقذ، دور رفتن و دور شدن. اشتطاط، دور رفتن ستور به چرا. اشطاط، دور رفتن در بیابان. (منتهی الارب) ، از مرحله دور شدن. به نکتۀ خارج از موضوع پرداختن. اصل مطلب را رها ساختن و به حاشیۀ غیر مرتبط پرداختن. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دور رفتن
بفاصله ای بعید رفتن
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
دور رفتن
يبتعد
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به عربی
دور رفتن
Trot
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دور رفتن
trotter
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دور رفتن
트로트하다
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به کره ای
دور رفتن
trotar
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دور رفتن
рысь
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به روسی
دور رفتن
berlari kecil
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دور رفتن
traben
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
دور رفتن
दौड़ना
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به هندی
دور رفتن
бігати
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دور رفتن
truchtać
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به لهستانی
دور رفتن
小跑
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به چینی
دور رفتن
לרוץ
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به عبری
دور رفتن
trot
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دور رفتن
trottare
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دور رفتن
trotar
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دور رفتن
draven
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به هلندی
دور رفتن
دوڑنا
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به اردو
دور رفتن
দৌড়ানো
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به بنگالی
دور رفتن
เดินเร็ว
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به تایلندی
دور رفتن
kukimbia haraka
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دور رفتن
hızlı yürümek
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از در رفتن
تصویر در رفتن
گریختن، فرار کردن، گسیختن، گسیخته شدن، داخل شدن، به درون رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ور رفتن
تصویر ور رفتن
با چیزی خود را مشغول ساختن و آن را دست کاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(پَ نِ دَ)
تباهی کردن زن. بیرون رفتن زن از خانه برای تباهی. به عمل ناشایست شدن زن. به تبهکاری شدن زن. به کار بد رفتن زن. بیرون رفتن زن از خانه برای اعمال بد، در تداول اطفال، از خانه به کوچه یا خیابان رفتن برای گردش
لغت نامه دهخدا
(خَ وَ دَ)
در اصطلاح زنان، کوتاه شدن جامه بر اثر شستن خاصه پارچۀ نو. کم شدن از طول وعرض جامه پس از شستن آن بار اول. آب رفتن. (از یادداشت مؤلف). کم شدن طول یا طول و عرض پارچه بر اثر فرورفتن در آب و آب کشیده شدن آن. این ’شور’ ظاهراً مشتق از مصدر شستن است. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
انجام شدن، بجوش آمدن و از سر ریختن آب در ظرف غذا بغلیان آمدن یا بسر رفتن کار. انجام شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در رفتن
تصویر در رفتن
فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ددر رفتن
تصویر ددر رفتن
بیرون رفتن، خروج زنی بد کار به منظوری نامشروع
فرهنگ لغت هوشیار
اتخاذ کردن اخذ کردن، آتش گرفتن مشتعل شدن، یا آتش در گرفتن آتش افتادن شعله ور شدن، اثر کردن تاثیر کردن، پرداختن مشغول شدن، آغاز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ور رفتن
تصویر ور رفتن
((وَ. رَ تَ))
بازی بازی کردن، با چیزی خود را مشغول کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ددر رفتن
تصویر ددر رفتن
((~. رَ تَ))
بیرون رفتن، خروج زنی بدکار به منظوری نامشروع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از در گرفتن
تصویر در گرفتن
اتخاذ
فرهنگ واژه فارسی سره